تصورات اولیه ی از عالم همواره بر مسطح بودن زمین دلالت داشتند،چرا که فواصل طی شده توسط بشر،بسیار کم تر از فواصل مورد نیاز برای تشخیص شکل کروی زمین بود. یونانیان باستان معتقد بودند که زمین صغحه ای مسطح است شناور بر روی آب که خیمه ای چاک چاک آن را پوشانده است.به دور خیمه آتش و درون آن زمین قرار داشت.هر روز «هلیوس»،خدای خورشید،ارابه ی آتشین خود را در آسمان به حرکت در می آورد و شب نیز از اقیانوس زیر زمین میگذشت البته فلاسفه ی مختلف یونان اعتقادات گوناگون داشتند
نخستین بار ارسطو در حدود 340 قبل از میلاد در کتاب «درباره ی افلاک» ادعا کرد که زمین کروی است.
او دو دلیل برای این ادعا داشت و یونانیان دلیل سوم را نیز آوردند:
1.سایه زمین روی ماه در هنگام خسوف همواره دایره ای است.
2.با سفر به عرض های جغرافیایی پایین تر ارتفاع ستاره ی قطبی کم میشود.
3.بادبان کشتی ها در افق و در هنگام نزدیک شدن به ناظر ابتدا دیده میشود.
در قرن دوم بعد از میلاد،بطلمیوس نظریات خود و ارسطو را ترکیب نمود و مدل کاملی برای جهان ارائه داد.بر اساس مدل او،زمین در مرکز عالم و هفت فلک(ماه،زهره،عطارد،خورشید،مریخ،مشتری و زحل) قرار داشتند و در دوردست ها نیز فلک ستارگان دور دست جای میگرفت و همه به دور زمین میچرخیدند.برای توضیح حرکت رجوعی سیارات در آسمان،بطلمیوس مجبور شد هر سیاره را به دور فلک خود نیز بچرخاند.این مدل با مشاهدات رصدی سازش بسیاری داشت.
تا سال 1514 مدل بطلمیوسی مدل مورد قبول همه و بخصوص کلیسا بود.در این بین عده ای مانند «جوردانو برونو»اعلام کردند که خورشید در مرکز عالم است و اکثر آن ها توسط کلیسا مجازات شدند.سرانجام در همان سال،«نیکلاس کوپرنیک»،کشیش لهستانی نظزیه ی خورشید مرکزی خود را منتشر کرد.این حرکت که به دلیل ترس از کلیسا در روزهای آخر زندگی او انجام شد،بعد ها انقلاب کوپرنیکی نام گرفت و برای اولین بار در طول تاریخ خورشید را در مرکز عالم قرارداد.
در نظریه ی کوپرنیک خورشید در مرکز عالم قرار دارد و همه ی سیارات روی مدارهای دایره ای به دور آن میچرخند.علیرغم این که این مدل کم و بیش پذیرفته شد،اما در آن اشکالات رصدی وجود داشت.
بعدها رصدهای یکی از تیزبین ترین رصدگران تاریخ،تیکو براهه،موجب تکمیل این نظریه شد.خود "براهه" از روی رصدهایش مدل جدید و اشتباهی برای عالم ارائه داد.در مدل او همه چیز به دور خورشید میچرخید و خود خورشید به دور زمین در حرکت بود.
این نظریه چندان مورد توجه قرار نگرفت،اما دستیار جوان تیکو،یوهانس کپلر،با استفاده از داده های رصدی استادش مدل کاملی برای منظومه ی شمسی ارائه داد.نتیجه ی کارهای کپلر در قالب سه قانون مطرح شد:
1.همه سیارات در مسیرهای بیضی نزدیک به دایره که خورشید روی یکی از کانون های آن قرار دارد حرکت میکنند.
2.خط واصل خورشید-سیاره در زمانهای مساوی سطوح مساوی را طی میکنند.
3.نسبت مربع زمان های لازم برای یک دور چرخیدن دو سیاره به دور خورشید،برابر است با نسبت مکعب قطر بزرگ بیضی مسیر آنها.
در 1609 "گالیله" برای اولین بار از تلسکوپ برای رصد آسمان استفاده کرد.هر چند که معمولا به اشتباه گالیله را به عنوان مخترع تلسکوپ میشناسند،اما در واقع مخترع تلسکوپ "لیپرشی" عینک ساز هلندی بود.
یک سال بعد گالیله اولین نتایج رصدیش را منتشر کرد:
1.مشتری اقماری دارد که به دورش میچرخند.
2.زهره دارای اهله است.
3.زهره در آسمان بزرگ و کوچک میشود.
4.راه شیری پر از ستاره است.
5.روی سطح خورشید لکه هایی وجود دارد.
6.ماه پر از گودال و دره است.
بسیاری از موارد بالا میتواند نظریه ی بطلمیوسی را نقض کند.بعدها دادگاه تفتیش عقاید گالیله را محاکمه،محکوم به ارتداد و مجبور به توبه کرد.
صبح شب مرگ گالیله،"نیوتون" به دنیا آمد.او در 19 سالگی به کمبریج رفت و در مدت شیوع طاعون و تعطیلی دانشگاه به خانه بازگشت و سه قانون معروف خود را بنا نهاد:
1.اگر برآیند نیروهای وارد بر یک جسم صفر باشد و یا به آن نیرویی وارد نشود.اگر آن جسم ساکن باشد تا ابد ساکن خواهد ماند و اگر متحرک باشد تا ابد به صورت مستقیم الخط یکنواخت به حرکتش ادامه خواهد داد.
2.تغییر سرعت یک جسم بر اثر وارد کردن نیرو بر آن همواره متناسب با نیرو و جهت آن در راستای نیروی وارد شده بر آن است.
3.هر عملی را عکس العملی است،به همان اندازه و در خلاف جهت آن.
بعدها نیوتون قانون گرانش عمومی خود را نیز بنیان نهاد که بر طبق آن هر دو جرم همدیگر را جذب میکنند که این نیرو با جرم دو جسم رابطه ی مستقیم و با مجذوز فاصله ی آنها نسبت عکس دارد.
حال با استفاده از قوانین یاد شده می شد قوانین کپلر را اثبات نمود.
از آن زمان تا سال 1905 اکتشافات زیادی در نجوم اتفاق افتاد که از آنان چشم پوشی میکنیم تا به سال 1905 برسیم.
در این سال آلبرت اینشتین،فیزیک دان برجسته ی قرن بیستم،در چهار مقاله ی خود دنیای فیزیک را متحول نمود.
1.حرکت براونی
2.اثر فوتوالکتریک
3.نسبیت خاص
4.برابری جرم و ماده
وی همچنین در 1915 نظریه ی نسبیت عام را مطرح نمود.
اینشتین خود میدانست که بر طبق نظریاتش جهان در حال گسترش است،اما خود او با این فرض مخالف بود و در معادلات خود ضریبی به نام "نسب کیهان شناختی" وارد نمود تا جلوی انساط عالم را بگیرد.اما وقتی که "ادوین هابل" انبساط عالم را از طریق طیف سنجی کشف نمود،اینشتین این کار خود را بزرگترین اشتباه زندگیش توصیف کرد.
قسمت اندکی از تاریخ نجوم را خواندید و حال باید بیندیشیم که این تلاش ها برای چه انجام شده است وبرای چه ادامه دارد...
parssky.com