بامداد روز دوشنبه 16 مرداد ماه، راس ساعت 9:47 دقیقه صبح (به وقت ایران)، در فاصله نزدیک به 240 میلیون کیلومتری از زمین و در میانه فضا، مجموعه رویدادهایی آغاز میشود که تنها 7 دقیقه به طول خواهد انجامید. گرانقیمتترین روبات کاوشگر فضایی در این هفت دقیقه باید مراحل پیچیده و دشواری را طی کند که میتواند فرودی موفق یا شکستی فاجعهبار را رقم بزند.
مریخنورد 2.5 میلیارد دلاری ناسا که به نام آزمایشگاه علمی
مریخ (Mars Science Laboratory) یاCuriosity به معنی «کنجکاوی» خوانده میشود، در این 7 دقیقه باید وزنههایی را رها کند، وارد جو مریخ شود، سپر حرارتی خود را آزاد کند، چتر نجاتی عظیم و 21 متری را فعال کرده و سپس آن را رها کند، محفظه آرمیده در آغوش سفینه کوچک را به کمک 8 موتور ترمزی معکوسکننده به سطح مریخ نزدیک کند و در 20 متری سطح سیاره سرخ، محموله با ارزش این سفینه را با استفاده از جرثقیل به سطح مریخ برساند، سیمهای اتصال را ببرد و در فاصلهای دورتر از روبات سقوط کند.
همه این مراحل بدون هیچ کمکی از سوی زمین و تنها با اعتماد به محاسبات پیشین و به صورت خودکار صورت خواهد پذیرفت و 76 مکانیزم خودکار باید در این 7 دقیقه به درستی و سر زمان مشخص به درستی عمل کنند تا این مریخنورد به سلامت قدم به خاک مریخ بگذارد. (برای مشاهده اینفوگرافیک در ابعاد بزرگ،
اینجا را کلیک کنید)
فاصله زیاد مریخ و زمین و محدود بودن سرعت نور که پیامهای این مریخنورد را با کمک امواج رادیویی به زمین میرساند، باعث میشود که همه چیز با تاخیری 14 دقیقهای به اطلاع ما برسد. زمانی که اولین سیگنال از ورود مریخنورد به جو مریخ به زمین برسد در واقع 7 دقیقه از پایان فرود گذشته است؛ مریخنورد یا به سلامت فرود آمده و یا همه چیز با شکست مواجه شده است. مهندسان ناسا این 7 دقیقه را 7 دقیقه وحشت نام نهادهاند.
اگر مراحل فرود با موفقیت طی شود، ابزاری در سطح مریخ آماده فعالیت خواهد بود که میتواند دیدگاه ما را از سیاره سرخ برای همیشه تغییر دهد و شاید بتواند نشانههایی از حیات فعلی یا گذشته مریخ را پیدا کند؛ کشفی که میتواند بزرگترین کشف علمی ما لقب بگیرد و به همه ما ثابت کند زمین تنها گهواره حیات در عالم نیست.
زمین و سیاره سرخ
این مریخنورد آخرین و مهمترین گام در کاوشهای روباتیک ناسا در مریخ تا کنون خواهد بود. اما زمینیان و مریخ رابطهای طولانی در طول تاریخ داشتهاند.
از دوران اسطورهای تاکنون مریخ توجه ما را به خود جلب کرده است. مریخ به دلیل تلالو سرخفامش در آسمان شب عمدتا به سیارهای رزمآور و جنگجو نشانهای از نبرد و مبارزه شناخته شده است. نامهای باستانی این سیاره از مارس گرفته تا مریخ اشارهای به این نگاه دارد.
اما غیر از سرخفامی مریخ نکته دیگری در باره این سیاره وجود داشته که باعث توجه ویژه به این سیاره شده و آن
حرکت ویژه مریخ در آسمان شب است. ناظران آسمان شب در هر دوره تناوب مریخ شاهد بروز رفتاری عجیب از این سیاره هستند. مریخ ناگهان و یک باره جهت حرکتش را در زمینه آسمان تغییر میدهد و پس از طی کردن حلقهای در آسمان دوباره در مسیر قبلی خود به حرکت ادامه میدهد. این حرکت به حرکت رجوعی سیاره معروف است. اگرچه مشتری و زحل نیز چنین رفتاری از خود بروز میدادند، اما در باره مریخ این رفتار بسیار واضح و چشمگیرتر بود. همین حرکت بود که بطلمیوس را وادار کرد تا در سیستم پیچیده زمین مرکزی تغییراتی اعمال کند که اگرچه سیستم را پیچیدهتر میکرد، اما میتوانست این حرکت را توضیح دهد. در طول سالها بارها این حرکت مورد بررسی قرار گرفت و یکی از عواملی شد که کوپرنیک بر مبنای رصدهایی که تیکو براهه و خود او از این حرکت کرده بودند، مدل حرکت سیارات را در سیستم خورشید مرکزی ارایه کند؛ مدلی که به خوبی میتوانست این پدیده را به دلیل اختلاف سرعت حرکت مداری زمین و مریخ توجیه کند.
با ظهور
تلسکوپ و انقلابی که در رصد اجرام آسمانی به واسطه رصدهای گالیله ایجاد شد، مریخ نیز در صدر فهرستهای مورد علاقه رصدگران تلسکوپی قرار داشت. نخستین رصدهای دقیق از این سیاره را کریستین هویگنس صورت داد و توانست برای اولین بار عارضههایی را بر سطح مریخ رصد کند و نخستین اثری که او رصد کرد دشتی مثلثی شکل بود که بعدها سیرتیس بزرگ نام گرفت. او بعدها با کمک رصد پیگیر این عارضه توانست شبانهروز مریخی را محاسبه کند و متوجه شود مریخ شبانهروزی تقریبا معادل شبانهروز زمینی دارد.
در سال 1704 میلادی، رصدگری به نام جیاکومو فیلیپو مارالدی دو لکه سفید را در دو قطب مریخ رصد کرد و متوجه شد مریخ نیز در قطبین خود کلاهکهای قطبی دارد. او که به بررسی تغییر فصول در مریخ میپرداخت متوجه شد این لکهها در فصلهای مختلف تغییر اندازه میدهند و در واقع همانند کلاهکهای قطبی زمین تحت تاثیر فصلهای مریخی هستند.
در قرن نوزدهم، ستارهشناسی ایتالیایی به نام جیووانی ویرجینیو شیاپارلی با کمک یک تلسکوپ شکستی 8٫6 اینچی (22 سانتیمتری)، در میلان ایتالیا نقشه دقیقی از مریخ رسم کرد.
او در این نقشه خود شبکهای از ساختارهای خطی را روی مریخ مشاهده و رسم کرد و آنها را کانالی (Canali) نام نهاد. در زبان ایتالیایی کانال به معنی شیار است و با توجه به اینکه شیاپارلی برای توصیف این ساختارها از واژه دیگر fiume به معنی رودخانه نیز در معنی یکسان و مترادف استفاده کرده، مشخصا منظورش شیار بود؛ اما در زبان انگلیسی این واژه به معنی کانال یا آبراهه ساخت دست انسان ترجمه شد و این آغاز داستان موجودات سبز کوچک مریخی بود.
مریخیهای سبزرنگ
کمیل فلاماریون، ستارهشناس و نویسنده علمی تخیلی در کتاب خود با نام «سیاره مریخ و شرایط زیستپذیر آن» که در 1892 به یکی از پرفروشترین کتابهای سال بدل شد، تحت تأثیر یافتههای شیاپارلی دست به توصیف مریخ زد و نوشت: «انکار اینکه مریخ میزبان انسانهای هوشمندی است که هوشمندی و روش عمل آنها بسیار فراتر از ماست، اشتباه خواهد بود… همچنین ما نمیتوانیم این مساله را انکار کنیم که آنها رودخانههای طبیعی مریخ را اصلاح کرده و سیستمی از کانالهای عظیم حفر کردهاند تا جریان آبی عظیمی در سطح کل سیاره به وجود آورند».
اگرچه در سال 1893 شیاپارلی رسما اعلام کرد دلیلی نمیبیند که این کانالها ساخته دست موجودات هوشمند باشد، اما این موضعگیری بسیار دیرهنگام بود چرا که در شب عید سال نو 1893 کتاب فلاماریون به دست مردی رسید که به یکی از چهرههای جدی پشتیبان نظریه کانالهای دستساز و همینطور حیات مریخی بدل شد و او کسی نبود جز پرسیوال لاول. لاوال که تاجری متمول بود شیفته مریخ شد و با ساخت رصدخانهای بزرگ به رصد مریخ پرداخت و بیش از هر کس دیگری جزییات کانالهایی را رسم کرد که بعدها هیچ نشانی از آن در مریخ دیده نشد.
بسیاری احتمال میدهند کانالهای مریخی رصد شده توسط لاول اثر اختلالات جوی بر اپتیک نه چندان مرغوب تلسکوپ او بود. برخی دیگر نیز گمان میکنند او به دلیل ضعف اپیتک خود دیوارههای برخی از دهانهها را به شکل کانال دیده است. چند سال پیش گروهی از ستارهشناسان و متخصصان اپتیک این فرض را مطرح کردند که آنچه لاول میدیده حاصل رصدهای طولانی وی بود؛ رصدهایی که باعث تورم رگهای چشم او و ایجاد سایه این رگها در چشمی تلسکوپ شده بود. اما واقعیت هرچه بود، لاول بر اساس رصدهایش مریخ را سرزمینی خشک با واحههایی پراکنده توصیف کرد که مردمان آنجا برای نجات خود سیستم انتقال آب وسیعی را طراحی کرده و ساختهاند. این ایده اگرچه در جامعه علمی منتقدانی داشت اما در بین مردم آن قدر نفوذ پیدا کرد که دید مردم را از مریخ تغییر داد.
اثر دیدگاه های وی وارد ادبیات علمی – تخیلی نیز شد. موجودات مریخی دستمایه برخی از بهترین داستانهای علمی-تخیلی شدند. اچ.جی ولز نخستین کسی بود که مریخیها را در قالب مهاجمان به زمین تصویر کرد؛ داستانی دلهرهآور که وقتی در سال 1938/1217، اورسون ولز با الهام از این داستان نمایشی رادیویی را روی آنتن برد و علیرغم تذکر قبلی که این یک نمایشنامه است؛ موجی از وحشت نیویورک را فرا گرفت و مردم سراسیمه به خیابانها آمدند.
مریخ در عصر فضا
پس از جنگ جهانی و آغاز دوران جنگ سرد، مریخ بار دیگر به کانون توجهها بازگشت. این بار تاثیر این رویداد تنها قلمرو ادبیات را در بر نمیگرفت بلکه به واسطه آنچه مسابقه فضایی نامیده شد، رقابت برای اعزام کاوشگرهایی به سوی مریخ افزایش یافت. اگرچه قدم اول را روسها برداشتند اما تلاش آنها با شکست روبرو شد تا اینکه در سال 1964/1343 آمریکاییها توانستند نخستین سفینه خود را به مدار مریخ برسانند. حاصل این مامرویت که مارینر 4 خوانده میشد تنها 22 تصویر کوچک و کمکیفیت بود که دیدگاه ما را بار دیگر نسبت به مریخ تغییر داد. یکی از این تصاویر را در ادامه میبینید.
این تصاویر نشان داد نه تنها در مریخ نشانهای از موجودات زنده نیست بلکه شرایط آن از آنچه پیشتر تصور میشد برای حیات دشوارتر است. بدین ترتیب مریخ یکباره از سیارهای زنده به دشتی مرده در دید مردمان بدل شد. اما این سرنوشت مریخ نبود.
مجموعه کاوشهای بعدی بارها دید ما را از مریخ تغییر داد و البته که کاروانی از روباتهای کاوشگر از جان گذشته نقش اول را در این فتح بینسیارهای برعهده داشتند. شاید زمانی که ولز داستان جنگ دنیاها را مینوشت هیچگاه در دورترین اندیشههایش هم تصور نمیکرد روزی به جای مریخیها این زمینیها باشند که کاروانی از سربازان روباتیک را عازم مریخ کنند. اگرچه مریخ همیشه با آغوش باز پذیرای این کاروان نبود و تنها اندکی بیش از یک سوم ماموریتهای مریخی به مقصد رسیدند اما همین کاوشها امروز ما را در نقطهای قرار دادهاند که میتوانیم بر آن مبنا چشم امید به «کنجکاوی» بدوزیم و در انتظار پیدا شدن نشانهای از حیات در مریخ با دلهره ماموریت آن را دنبال کنیم.